علیعلی، تا این لحظه: 14 سال و 19 روز سن داره

قدم به قدم با علی عزیز مامان و بابا

تکان های نی نی

به لطف بی نهایت و همیشگی خدای مهربان، آز غربالگری دوم خوب بود. از اوایل بارداری متوجه خالی شدن یکدفعه ای حفره ای تو شکمم احساس می کردم که با توجه به تجربه ام سر علی حدس می زدم مربوط به نینی باشه. و البته درست بود چون تقریبا هر روز احساسش می کردم. این تکان ها از روی شکم مشخص نبود و حرکت واضحی هم نبود. بعد از ورود به چهار ماهگی حرکات مشخص تر شد و الان که 21 هفته هستم قشنگ می فهمم. حتی حرکتش گهگاهی از روی شکم قابل تشخیصه. هنوز برای بابایی نتونستم یکی از این حرکات رو شکار کنم. وروجک انگار می فهمه بابایی دست گذاشته فوری آروم می گیره و یا خیلی بواش تکون می خوره. مثل قایم موشک بازی!! هفته آینده به لطف خدا عازم حج هستیم کم کم باید به همکاران گرا...
10 دی 1393

بازگشت بابایی از سفر کربلا

به لطف بی نهایت خدا بابا و هم گروهی هایش به سلامتی برگشتن. بر خلاف تصور همه ما چشم انتظاران این کاروان انفرادی به ریاست بابایی بلیط برگشت تهیه نکرده بودن و قرار بوده آقای ب ر ز گ ر که تو سازمان حج و زیارت بوده براشون بخره و ایشان هم بنا به دلایلی از جمله قطع بودن خطوط مخابراتی فرودگاه نجف موفق به تهیه بلیط نشده بود. خلاصه کاروان ما زمینی برگشتن. از نجف زمینی اومدن تا مرز چذابه و از اونجا هم به شیراز. خدایا شکرت که صحیح و سالم اومدن. مدتی که بابایی سفر بود علی مریض شد. یه شب خیلی حالش بد بود و تب کرده بود. از خواب بیدار شد و گفت: از توی خواب بابایی رو دیدم. گفتم خوب چی گفت بهت؟ گفت بهم پرتقال داد. بعد با ذوق گفت بابا فیض اله رو هم دیدم. قر...
6 دی 1393
1